- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها ( وقایع کوچه بنی هاشم)
کعبه به چشمش میکشد خاک درش را باران تـلاوت مینـمایـد کـوثـرش را روزی رسان خلـوت قـدّیـسهها اوست وقـتی به لـب دارند نـام اطـهـرش را مـمـسـوسـۀ ذات خـداونـد است بـانـو ریـسیـدهاند از نور یعنی معجرش را حـوریـهای میگـسـترانـد زیـر پـایش وقت عبور از کوچهها بال و پرش را کوچه دو رکعت روضه میخواند؛ امامی زین کوچه دیده داغ سخت مادرش را در دست دارد دستهایی را که میچید چون باغـبان گل بوسۀ پیـغـمبرش را ناگـاه رنـگ آسـمـانها نـیـلـگـون شد مردی خدا نـشناس بسته مـعـبرش را مردی که بویی از حـیا هرگز نبـرده بیشک لگد کرده غرور شوهرش را ریحانۀ نازکتر از گل زخم خورده است داسی به یغما میبرد برگ و برش را چشمش گره از کار حیدر باز میکرد بسته است سیلی چشم مریم پرورش را درّ نجـف مـیریـزد از چـشـم امـامی از خاک بردارد چگـونه گوهـرش را مادر به خـانه میرود اما پس از این از درد با دسـتار میبـنـدد سـرش را
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
شکر حق فصل روضهها آمد بـانـگ حـی عـلـیالـعـزا آمـد روضهاش، اهل درد میخواهد فـاطـمه کـیـست؟ ماه پیـغـمبر تـا ابـد در پــنــاه پــیــغـمــبـر بهجت قلب مصطفی زهراست فـاطـمـه حـجّـت امـامان است آنکه آمـوزگـار سـلـمـان است راز او باخـدا هـماهـنگ است یکتـنه جان فـدای مـولا کرد هـم تـولّـی و هـم تـبـرّی کـرد مـقـصـد راه او شـهـادت بـود وصف اوصاف او میسر نیست با مقـامـش کـسی برابر نیست ذکر لبهای مرتضی زهراست مست از جـام کـوثـری هستیم شیـعه هـستیم و مادری هستیم تـا ابــد پــیــرو شـهــیــدانــیـم بین ما عشق و عهد و پیمانیست تا علی هست، شیعه تنها نیست یکدلیم و هـمیـشه یکرنگـیم همچو سلـمان که اهل ایـرانیم عـاشـق اهـل بـیـت و قـرآنـیـم بزم زهـرا، مثال اکـسیر است اهل یثـرب به او جـفـا کـردند بـاز هـم فـتـنـهای بـهپـا کردند تـا هــجــوم آورنـد بـر مــولا شـعـله از پـای تا سـرش افتاد تا زمین خورد، دخـترش افتاد درد بــرده ز کـف امـانـش را
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
گـوش کن از دل افـلاک خـبـر میآیـد به سرِ اهـل زمـیـن دُرّ و گـهـر میآید چه خبر هـست؟ فـرشته چـقـدر میآید سوره صـبـر در آغـوش سـحـر میآید شـد اجـابت ز خـدا بـاز دعـای حـیـدر فـاطمـه دخـتـری آورده بـرای حــیـدر دخـتـری آمـده تـا هـمـدم مــادر بـاشـد دخـتری آمـده تـا حـیـدر حـیـدر بـاشـد خواهـری آمده عـشـق دو بـرادر باشـد گوئیا آمـده یک بـرهـه پـیـمـبـر بـاشـد عصمت و عفت و تقواش همه مادری است به خداونـد قـسم لایق پیـغـمبـری است فاطـمه محـو گل روی درخـشانش بود مرتضی زمزمه میکرد و غزلخوانش بود گرم بوسـیدن پیـشانی و چـشمانش بود احمد آنروز چه میدید که گریانش بود احـمد آنـروز تـجـلـی رسـالـت را دیـد یا که ظـرفیت تـحـویل امامت را دید؟ قلمی نیست که املا کند اوصاف تو را دهنی نیست که انشاء کند الطاف تو را یا که توصیف کند وسعت انصاف تو را یا که تـشـریح کـنـد قـلـۀ اهـداف تو را عقل عاجز شد و از درک وجودت شد مات به گـل روی بهـشـتی تو بانـو صلوات بعـد زهـرا احـدی مثـل تو اکـرام نـشد زنی ایـنـگـونـه پـیـامآور اســلام نـشـد طائر عـقـل کـسی مَـحـرَمِ این بـام نشد دست در دست شدی گریهات آرام نشد دیدی از دور و برت عطر کسی میآید مژده ای دل که مسیـحـا نـفـسی میآید چـشم بر هم زدی و عـشق مجـسم آمد بَه که بـالای سـرت خـیر دو عـالم آمد اشک از گـوشـۀ چـشم همه آن دم آمـد کودکی سـوی تـو بـا دیـدۀ پُـر نَـم آمـد گفت خوش آمدی ای نور دو عینم زینب کـمی آرام عـزیـزم که حـسـیـنـم زینب بانوی مُلک وجودی و وجودت خیر است قلب تو وقف حسین است و جدا از غیر است پیش تو عشق حسین، اصل سلوک و سِیر است سِیر تو کرب و بلا، کوفه و شام و دِیر است آمـدی تا که بـفـهـمـیـم خـدا یـعـنـی چه صابره بودن در کرب و بلا یعـنی چه ای که در عشق حسینی به دو عالم عَلَمی کعـبۀ عـشق بـرادر شدی و محـتـرمی مریم از جام حیای تو چشیده است نمی نـائب فـاطـمـه، صـدیـقـۀ ثـابت قـدمـی کوفه و شام اسـیـر دَمِ زهـرایی توست مات و مبهوت سخنرانیِ مولایی توست جای امـثال شما در کُـره خـاکی نیست چون زمین قابل این گوهر افلاکی نیست گفتی ای درد بیا از تو مرا باکی نیست داغها دیـدهای اما لـب تو شاکی نیست چه عبارات عجـیبی روی آن تَل گفتی پیش آن پیکـر صد چاک تَـقَـبَّل گـفـتی آمدی جـلـوه کنی نام عـلـی زنـده شود زن ندیده است کسی مثل تو رزمنده شود در دل جهـل زمان شمسۀ تابـنـده شود با زبان وقت بیان خـنـجر بُـرّنده شـود روی نی گفت برادر همه جا در هر راه طَـیّـِب الله بـه غـوغـای تـو مـاشـاء الله ای تـمـنـای دل خــون خــدا یـا زیـنـب در تو دیـدند همه فـاطـمـه را یا زینب مرحمت کن به منِ بیسر و پـا یا زینب نـشوم از سـرِ کـوی تـو جـدا یـا زینب نظری کن که در این خانه بمانم یک عمر تا نفس هست فقط از تو بخوانم یک عمر
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
سِر علی، سِتر علی، سُکر علی، راز علی هـمـۀ حـرف خـداونـد از آغـاز عـلـی از علی گـفـتم و گـفـتـنـد که اما زینب پنج تَن میشود اینگونه مجـسم: زینب همه از جَدّ و اُمُّ و اَب همه باهم زینب نامِ او اول عـلی بعـد، عـلی زینب شد آیۀ اعـظـم عـلـی آیتِ عُـظـمـی زینب واژهای کو که کُنَد شرح و بیان بانو را قلـمی کو که نـویـسد به زبـان بـانو را فاطمه بـایـد از این نـام بـگـیـرد پـرده از همان روزِ تولد نظرش گفت حسین بین آغوشِ همه چشمِ تَرش گفت حسین همه دیدند حسن را به حجاب و غیرت آمـده تا که بـبـیـنـنـد غـمـی جـاری را آمــده تـا کـه بـگـویـد بـه بـلا آری را آمده تـا بـنـویـسـنـد پـس از اعـجازش معنیِ محض شهود است که آرایه ندید عینِ نوری است پسِ پرده که پیرایه ندید بعد از آن خطبه شد و خطبۀ او تیغِ دو دَم فاطـمه رفـت ولی نه دلِ خـانه او بود جایِ زهرا همه شب شمعِ شبانه او بود مادری کرده برای سه امامش جا داشت زیرِ دیـنـش هـمـه مـدیـون بلاءِ زینب کعبه تـا کـرب وبـلا زیـر لـواءِ زینب اول فـاتـحـه شـد آخـر نـامـش یـعــنـی مثل یک آه بـلـند آه که جانکـاه گذشت عمرش اندازۀ پنجاه و چهار آه گذشت همۀ راه بـجـای هـمه او خـورد زمین آن پیمبر که به هـنگام سخن گریه کُنَد گفت هرکس به غمِ زینب من گریه کُنَد در حدیث است که فرمود برای فَرَجَم روضهاش بود که دیدی کفنش را بُردند نالـهاش بود چرا پیـرهـنـش را بُـردند همه را بُرده ولیکن به تو سوگند نرفت
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
قرار هست که از عشق با خبر باشد نگاه تـشـنۀ خـورشـیـد بر قـمـر باشد حسین روبروی زینـبش نشـسته اگر بناست نور در این خانه بیـشتر باشد برای خـوردن آب حـیات میخـواهد که خضر جزء محبین پشت در باشد علی به مردم عـالـم هـمیشه میگوید بناسـت دخـتـر من زینت پـدر بـاشـد بُتِ جدا شدن از عشق خُرد خواهد شد به دوش زینب کـرار اگر تـبـر باشد شبیه مـا که فـقـیـران بر سـر راهـیم محبِّ خـانـۀ زینب شـدست ابـراهـیم نـوشـتـهانـد بـه نـام شـمـا تـعـالـی را خدا برای تو می خواست شأن عالی را بـرای درک بـلـنـدای نــام تـو حـتـی نـبـود جـرأت پـرواز هـیـچ بـالـی را تو زیـنت ولـی اللّه اعـظـمـی زیـنـب خدا به دست عـلی داده چه مدالی را شنیدهانـد سـلـیـمـان به نـام نـامـی تو خریـده از سر بـازار عـشق قـالی را بگیر قلب مرا پُر کن از محبت و بعد دوباره پس بده این کـاسۀ سـفـالی را دل کسی که پُر از ذکر یا حسین شود غـلام خـانـۀ اربـاب عـالـمـیـن شـود شنیدهاند که از خون دوات باید ساخت و در دو دیده دو رود فرات باید ساخت حریم زینب کبری ستون عرض و سماست دلیل بـودنِ کـلِّ کُـرات بـایـد ساخـت به خاک کرب و بلایت قسم که انسان را نوشتهاند که از خاک پات باید ساخت فقط به خاطـر اوصاف چـادرت بانو کتاب های سراسر صفات باید ساخت حسین رمـز نجات جهـانـیان شد پس برای صحن تو باب نجات باید ساخت سبوی سینهاش از جام عاشقی پُر بود اسیر دائـمـی خـانـهات اگر حُـر بـود به خـانۀ تو فـلک بـاز راه پـیـدا کرد هزار شکر، فـلک تکیه گاه پیدا کرد اسیر بـاغـچـۀ خـانۀ تو بود بـهـشـت اگر که عزّت از این بارگاه پیدا کرد سفید بختی نوکر به رو سپیدی نیست که شاه نوکر خود را سیـاه پـیدا کرد همیـشه یـاور تـنهـایی حـسیـن تـویی حسـین با تو دوبـاره سـپاه پـیـدا کرد در آسمان پی خورشید بود اما حیف حـسیـن را وسـط قـتـلگـاه پـیـدا کرد و گرگ ها جگرت را دوباره آزردند همینکه پیـرهن یـوسف تو را بُـردند
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
آتـشـم آتـشـی از سمت سحـر شعلهام شعلهای از شمس و قمر “هـا عـلـی بـشـر کَـیـفَ بشر مثل یک قـایقِ طـوفان زدهام مثل یک شیـشۀ بـاران زدهام آمـده جـانِ عـلی جـانِ نجـف به جلال و جـبـروتش سوگند به کـمال و ملکـوتش سوگـند نورِ ثارالَهِ زهـرا و علیست باز زهراست که مولا شدهاست یا علی هست که زهرا شدهاست جَـبـلُ الصَبـرِ دو دونیا زینب جـلـوه در جـلـوه تـنـزُل دارد نـور در نـور تـسـلـسـل دارد روز اول بـه خـدا گـفـت بَـلا ذوالفقاری که دو دَم دارد اوست آنکه خود هفت حرم دارد اوست به عُلُـوَش که تـمام دین است زیـنــبـی هــم قــدمِ ثــار الـلـه زیـنــبـی بـا عَــلَــمِ ثــارالـلـه زینبی سایه به سایه با دوست نفـس او دو هَـجا بود: حسین زینب اینگونه دوتا بود: حسین تاکه او هست سری خَم نشود کـیست او راویِ راه سه امام کیست او خـطبۀ پولاد و پیام کیست او بیـرقِ غـیرت باشد شب که تا تربت مادر میرفت هر قدم با سه برادر میرفت نـور جز نور از این آیه ندید بارَش از کوه کـمر میشکند داغش از مَـرد سپر میشکند رفت از کوفه جگـر در آورد کـربـلا دیـد پَـرَت تیـر کـشید پـایِ گـودال سَـرَت تیر کشید کـربـلا دید اسـیـرش کـردنـد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
نشستم عشق را معنا کنم دل گفت یا زینب نشستم دیده را دریا کنم دل گفت یا زینب زنی عاشق که زهرا گونه معنا شد قیامت را همینکه لحظۀ از او نوشتن شد قلم لرزید از او خواندم هوا در دم نفس در بازدم لرزید خداوندا حریمی اینچنین را کیست سلطانش نخوانش زینت بابا بگو جان علی زینب نگو دختر بخوانش مرد میدان علی زینب علی را آنچنان در پوست و در خون خود دارد سلام ای روز میلادت هم اشک چشمها جاری سلام آمـوزگار عـشق در آئـین دلـداری هنوز ای خواهر عاشق نخوردی شیر مادر را کجا وصف کسی همچون تو در قاموس من باشد که مداح مـقـامـات تو بـاید پـنج تن باشد کدامین خشم در خود اینهمه احساس را دارد اگر در چشمت اقیانوسی از امواج غم داری اگر حال پریشان، دست بسته، قد خم داری به زیر دین الطاف تو و آلت همه سرهاست چنانکه جز علی نام پس از احمد روی لب نیست پس از نام حسین اسمی به غیر از اسم زینب نیست میان سینهام شوری ز شعر منزوی برپاست الا ای عقل مبهوتت الا ای عشق حیرانت چگونه از تو بنویسم نگویم از شهیدانت و ایکاش این شهیدان کربلا دور و برت بودند مبین که کاغذ شعر من از این بند نم دارد که مدح تو بدون روضهات یک چیز کم دارد دلـم را میبرد گـویا دم دروازهٔ ساعات
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
به عشق حضرت خیبرشکن آن شافعِ محشر رسیدی! زینتِ بابا تـو را نامید پیغـمبر ملائک بوسه بر قنداقهات دادند و جبرائیل گشوده بر فراز ساحتِ گهواره بال و پر پدر؛ سرمایهٔ رأفت؛ قـسیم ٱلنار وٱلجـنّه خدا هم حیفش آمد که نباشد صاحبِ دختر تمام آیهها در گوشِ هم یک عمر میخوانند علی قرآن ناطق بود و زینب؛ کوثرِ حیدر تو بنت ٱلفاطـمه نور دلِ إنـسیة ٱلحـورا برایت نیست هرگز غیر زهرا مادری بهتر اگر نازل شدی بر خانهٔ ارکانِ خلقت حکمتش این بود که باشد جمع روحِ پنج تن در جانِ یک پیکر شدی ناموس اهل ٱلبیت! دُرّ نابِ نایابی تو زینت بخشِ اصحاب کسایی؛ بالأخص مادر یقولُ إنّما…خواندی و در پاکیِ اهل ٱلبیت ندارد آیهٔ تطهیر حرفی غیر از این دیگر کلامت وارث نهج ٱلبلاغه! مطقن و گیرا چه برّنده ست لحن خطبههایت! گوش شیطان کر صلابت از حیا و از وقارت میشود جاری شکوهِ چادرت یادآورِ کعبه ست پا تا سر!
: امتیاز
|
مدح حضرت زینب سلاماللهعلیها
از عشق بخوان به نام زینب فطرس بگو از مقـام زینب زهـرا و عـلـی نـمود دارند در آیـــنـــۀ مـــرام زیــنـب
: امتیاز
|
مدح حضرت زینب سلاماللهعلیها
دوست دارم از تمام عاشقی تب را فقط عاشقان حیران دلدارند هر شب را فقط از ازل خوردم قسم در محضر پروردگار وا کنم در مدح زینب تا ابد لب را فقط از مؤذن زاده زینب زینبش شد ماندگار بنده حق دارد بگوید ذکر یا رب را فقط شاه بیت دفـتر گنجـینة الاسـرار اوست پس ادا کرده ست عمان حق مطلب را فقط پیش او فرقی ندارد حضرت حُر با حبیب میخرد با قـیمت خـوبی مودب را فقط واقعأ بعد از حسینـش ایـستاده پای دین خطبههای او بنا کرده است مذهب را فقط بعد از این دیگر ندارم هیچ کاری با بهشت گر خدا از من نگیرد عشق زینب را فقط
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زینب سلاماللهعلیها
شمـشیر تـیز خـطبۀ تو در نـیام صبر شیری ست که تکیه زده بر کنام صبر نام بـلـنـد تـوسـت که در اوج اقـتـدار افراشته ست پرچم خود را به بام صبر جنگ حسین و صبر حسن در تو جمع شد اینگونه نام نهضت تو شد قـیام صبر جـام بلا عـسل شـده در کـام شاه دین وقتی که در مقـابل تو دیـد جام صبر در کـربـلا امـام جـماعت حـسین بود در شـام با امـامت تو شد اقـامه صبر «آری شود، ولیک به خون جگر شود» هر گاه سنگ لعل شود در مقام صبر حالا که نـام دیگـر تو کـوه صبـر شد شد ثبت بر جـریـدۀ عـالـم دوام صبر قـربانی حـسین شده در مـنـای عـشق ذُرّیــۀ مـقــدّس تـو ای امــام صــبــر
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زینب سلاماللهعلیها
تا ابد در اخـتـیارت ذوالفـقارِ مرتضی هست نام مستعارت ذوالفقارِ مرتضی لحن تو کوبنده، نافذ، کاری و بی واهمه میشوی با این عبارت؛ ذوالفقارِ مرتضی از طفـولیت تبِ روشنگری را داشتی بود از اول کـنارت ذوالفـقارِ مرتضی زینت بابا شدن تنهـا فـقـط کار تو بود اینچنین شد افتخارت ذوالفقارِ مرتضی چادر زهـرا برایت مایه حجـب و حیا رونق در کار و بارت ذوالفقارِ مرتضی با جنم بودی! شجاعت داشتی! شد تا ابد بیقرار بیـقـرارت ذوالـفـقـارِ مـرتضی هر کجا حرف از درایت بود فوراً می نشست با ادب در انتظارت ذوالفقارِ مرتضی
: امتیاز
|
زبانحال امیر المؤمنین علیهالسلام در شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
زهـراست، یـادگـاری نـور خـدای من خورشید صبح و ظهر و غروب سرای من پـرواز میکـنـیـم از این خـانـه تا خـدا من با دعـای فـاطـمـه او با دعـای من ما نـور واحـدیـم، نه فـرقـی نـمـیکـند من جـای او بـتـابـم یـا او به جـای من مـسـت تـجــلـیـات خــداونـدی هــمـیـم من بـا خـدای اویـم و او بـا خـدای من یک طور حرف میزند انگار بوده است در ابـتـدای خـلـقـت و در ابـتـدای مـن دنیـا! تـمـام آنـچـه که داری بـرای تـو یک تـار مـوی خاکی زهـرا برای من کاری که کـرد فـاطـمه کـار امـام بـود زهراست پس علی من و مرتضای من ما یک سپـر برای جهـازش فروخـتیم چیزی نـبـود تا که بمـیـرد به پـای من هر شب دلم به گفتن یک فاطمه خوش است از من مگیر دلخـوشیام را خدای من
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
هر دلی را که ز داغ تو کبـابش نکنند مثل شمع از شرر عشق توآبش نکـنند نیست پــروانۀ پـر سوختـۀ بـزم غمت هرکه را در غـم تو شمع مذابش نکنند تاحسینی نشود جان و دل عاشق دوست در ره مهـر و وفـا پا به رکابش نکنند رنگ و بو از چمن عشق تو باید گیرد هرگلی را که دراین باغ، گلابش نکنند با ولای تو اگـر دل نـرسـد تـا به خـدا رهرو و عاشق این راه خطابش نکنند دل کجا لایق آبادی و شادی به جزاست گربه سیل غم و اشک تو خرابش نکنند آتش ارزانی آن دل که به داغ تو نسوخت هرکه دلسوخـتۀ توست عـذابش نکـنند ما گدایان تو هستیم و تو صاحب کرمی هرکه کوبد درِ این خانه جوابش نکنند وای بـرحـال دل زار « وفائی» فـردا گر غـلام در این خانه حسـابش نکـنند
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام
پـای غــم تـو آه، خــداهـم گـریــسـتــه هــمــراه بـا پـیـمـبـر اکـرم گـریـسـتـه قطعا غریق بارش باران لطف توست چشمی که در عـزای تو نم نم گریسته یعقوب صد برابر یوسف نه؛ صدهزار خون گریه کرده است و از این غم گریسته رحمت به دیدهای که برای غمت حسین پـای لـهـوف و پـای مـقـرم گـریـسـتـه نــوکــر بــرای آن بــدن نــامـنـظـمـت هـرشب میان روضـه مـنـظم گریـسته روضه پس از تو روضه ناموس بود پس هر کس که شد برای تو مَحرم گریسته آقا ببـخـش پـای غـم و درد خـواهـرت نـوکـر اگر نـمـرده، اگــر کم گـریـسته
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زین العابدین علیهالسلام در شهر شام
شامیان غربت ما را همه جا جار زدند خـنده بر بیکسی عـتـرت اطهار زدند پـای رأس شـهـدا هـلهـلـه بر پـا کردند تـازیـانـه بـه اسـیــران گـرفـتـار زدنـد چـقدر دور و بر محـمـل ما رقـصیـدند سـاز بـا نــالـه طـفـلان عــزادار زدنـد زخم شمیشر کشنده است و، دوایی دارد بیدوا زخـم زبان است که بسیار زدند طـفـل را پای دویدن چو بزرگان نبود هر که افتاد عقب از قافله، هر بار، زدند شـاخـۀ گـل که نکـردنـد نـثـار مـهـمان سنگها بر سر ما از در و دیـوار زدند خـوبی سنگ همین است، نمیسـوزاند آتش از بـام به فـرق من بـیـمـار زدنـد سر بابا به سلامت سر من سوخت، ولی سـر بـابـای مـرا زودتـر انـگـار زدنـد بیجهت نیست میافتد سر عباس از نی عـمّهام را جـلـوی چـشم عـلمدار زدند گر نبـودند به کـوچه بـزنـنـد فاطمه را در عوض فاطمهها را سر بازار زدند یاعـلی زینبت افـتاد عـبای تو کجاست دخـتـرت را بـنـگـر در بر انظار زدند
: امتیاز
|
مدح حضرت معصومه سلاماللهعلیها
امام کل گنبدهاست گر تَحْتُ الْحَنَک دارد که در پشت سرش معصومه فوجی از مَلَک دارد جهان را میکند روشن ولی با نور این گنبد یقین دارم به نور افشانیاش خورشید شَک دارد جهان کوچکی دارد ولی از هر نظر کامل که زیر گنبدش هم چرخ دارد هم فَلَک دارد کسی که مبدأ میل جهان را میدهد تغییر برای طعم این تغـییر دریایی نمک دارد اگر که این همه گلدسته دارد معنیاش این است به زُوّار گرفتارش فقط قصد کمک دارد حریمش عُشِّ آل الله گشت و هرکه او را خواند یقینا روی لب یا لَـیْـتَـنا کُـنّا مَعَـک دارد کریمه، عالمه، یا ساجده یعنی که این خانم فقط با چارده معصوم فصل مشترک دارد یکی با دیدن گنبد، یکی با بوسه بر مرقد برای زائرانش نسخههای تک به تک دارد نگو که سنگ قبر بهجت و علامه در اینجاست بگو معصومه دور مرقدش سنگ محک دارد منم در زیر پای زائرانش خسته و بیتاب اگر دیدی که سنگی در حرم قدری تَرَک دارد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت معصومه سلاماللهعلیها
بر درگـهـی سـلام که ذلت ندیـده است آن را خدا چو عرش عزیز آفریده است بر حـضرتی سلام که از حُسنِ تربیت در روزگار از عظمت یک پدیده است بر نخـلـهای سـلام که در لالهزار عـلم از شاخه شاخهاش گل عرفان دمیده است بر هـاجـری سلام که در کعـبۀ عـفاف اوصاف او ز قـبلۀ هـفـتم رسیـده است بر مریـمی سلام که مـوسای اهل بیت او را به نور عشق و دعا پروریده است بر دختری سلام که چون جدهاش بتول او را خدا ز رجس و پلیدی بریده است معصومهای که پاس حریمش دهد فلک معصوم نیست لیک به عصمت رسیده است بـر مـاه آسـمـان امـامـت سـتـاره است بر نـور دیـدگان عـلی نـور دیـده است در اهـل بـیت فـاطـمـۀ دیـگـر است او او را خـدا ز خیل زنان برگزیده است خـورشـید تـابـنـاک خـراسان عشق را این ماه قم به چرخ وجاهت سپیده است بر خواهـری سلام که گردون مثال او جز زینبش به عاطفه دیگر ندیده است زینب قـدش ز داغ بـرادر شکـسته شد او هم قـدش ز هجر برادر خمیده است بر هـجـرتش سلام که هجـر بـرادرش او را ز شهر وحی به ایران کشیده است آمــد بــرای دیــدن روی رضــا ولــی او را ندید و بر لب او جان رسیده است ای در حجاب نور خود از دیدهها نهان! کو دیدهای که روی تو بیپرده دیده است؟ دامان سبز هر ملکی باغ گل شده است از چشم زائرت چو گل اشک چیده است امشب به شـوق بوسه به درگاه عزتت مرغ دلم به سوی حـریمت پریده است خوانم تو را به زمـزمۀ « إشفعـی لنا » لطفی که بر ولای تو ما را عقیده است بر درگهـت نهـاده «مـؤید» سـر نـیاز جایی ز درگه تو که بهـتر ندیـده است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت معصومه سلاماللهعلیها
بـاز هـم رو بـر این در آوردم بـهـر ایـن آسـتـان، سـر آوردم گـفـتـم از پـا فـتـادهام، گـفـتـنـد رو بـر ایـن در بــیـاور آوردم چه جز آلـودگی، به هـمراهم؟ در حــریـمـی مـطـهــر آوردم باغ طاعت ز خشکسالی سوخت شـاخ بیبـرگ و بیبَـر آوردم هـمه جـا، تـیـربـار و آتش بود لاجـرم، رو به سـنـگـر آوردم گرچه تر دامنم ز کرده، ولیک اشـک را دامــنــی تــر آوردم هر زمان زد هوای قم به سرم گویی از شـوق، پـر در آوردم بر حریمت که باب حاجاتست داورم داده، بـــــــــاور آوردم از جـوار رضـا رسیـده، سلام از بــرادر بـه خـواهــر آوردم دل نبـاشد درون سـیـنه که من با خود اسپـند و مجـمر آوردم وز دل خون چکان خود، شب و روز دیـدهای خـون فـشانتـر آوردم مرهمی نه، به روی زخـم دلم پــــدرم، داغ دخـــتـــر آوردم دست، خالیست لیک با شعرم حُـب زهــرا و حــیــدر آوردم بیت بـیـتـم به یـاد اهـل الـبـیت یک سـبـد گـل مـعـطـر آوردم شعرم از سوز روز عاشوراست بــوی گـلهـای پــرپــر آوردم مورم و خوشه چین خرمنشان تـوشهای بـهـر محـشـر آوردم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت معصومه سلاماللهعلیها قبل از شهادت
غـریب شهر خـراسان بیا بـرادر من ز دوری تو چکد خون، ز دیدۀ ترِ من ببـین که یار تو بییار و یـاور افتاده ببین که خواهـر تو بین بـستر افـتاده به روی سیـنـۀ خود نامۀ تو را دارم مــدام زیـر لـبـم ذکـر یـا رضـا دارم بیا که با تو بگـویم ز درد و غـمهایم نمانـده تاب و تـوانی به کل اعـضایم مـیان راه شـکـسـتـند حـرمتم ای یار ولی به قم شده جبران غربتم ای یار خـدا گـواست ندیـدم بدی ز مردم قـم نچیدهاند در این شهر، پشت در هیزم سخن ز کینه و بغض علی در اینجا نیست میان مردم اینجا غـلاف اصلا نیست به غیر گل به سر من کسی سری نزده کسی به پهلوی من، تختۀ دری نزده اگرچه داغ روی داغ دیده خواهر تو ولی به دست حرامی ندیـدهام سر تو اگرچه سوخت دلم از هجوم درد و ستم نـبـردهانـد مـرا بـیـن جـمـع نـامحـرم عزیز کردۀ ما که، اسیر سلسه نیست جواب گریۀ من نیشخند حرمله نیست مرا به شهـر چه با احـترام میبردند عـقـیـلـه را وسـط ازدحـام میبـردند
: امتیاز
|
زبانحال حضرت معصومه سلاماللهعلیها قبل از شهادت
حاشا که راه عاشـقی بی دردسـر باشد حاشا که عاشق شام هجرش را سحر باشد سهمش پریشانیست حیرانیست ویرانیست خواهر که از حال برادر بیخـبر باشد این راه را با شوق دیدار تو طی کردم راضی مشـو بـاغ امـیـدم بیثـمر باشد انگـار تـقـدیـرم فـراق تـوست پس باید با نا امـیـدی چـشم گـریانم به در باشد دارم جـواب نـامـهات را مـیدهـم امـا با نامهای که دستخـطش چشم تر باشد تنهـا به اینجـا آمـدم اما خـیـالـت تخـت حاشا که در قـم مـردمان بد نـظر باشد حتی اگر داغ تو را در طوس میدیدم دیگر نمیدیـدم تنت بیبـال و پر باشد دیگر نمیدیدم سرت در طشت زر باشد یا که لب خشکت اسیـر چوب تر باشد آری تو هم هرگز نمیدیدی که ناموست با قـاتـلانت چـند منـزل هـمـسفـر باشد در ازدحــام مـردمـان بـد نـظـر بـاشـد در زیر پـای اسبها دنـبـال سـر باشد
: امتیاز
|